پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

پرهام جون

اردیبهشت 93

19 ماهه شدنت مبارک پرهام گلم اول از همه 31 فروردین روز مادر بود و ما کلی مامان بزرگ مهربون داشتیم که بهشون سر بزنیم اول از همه خونه مامان جون رفتیم و شما پسر با ادب خودت کادوشون رو دادی روزشم اول به مادر بزرگ بابایی سر زدیم و اونجا شما کلی با حسین و مهرشاد بازی کردی مادر جونم اونجا بودند که همونجا بهشون تبریک گفتیم .شبشم خونه ی مادر بزرگ من رفتیم همه جمع بودند و مادرجون زحمت کشیده بودند اش پخته بودند دستشون درد نکنه . فرداشم رفتیم خونه ی مادر جون دیگه مامانی که اونجا شما کلی شیرینی خوردی و بازی کردی پرهام گل اخر فروردین ماه دوتا دندون اسیابت با هم در اومد و شما 19 دندون در 19 ماهگی داری ان شاالله دندون اخر هم راحت در بیاد ش...
8 ارديبهشت 1393

نوروز 93

سال نو مبارک لحظه ی تحویل سال ساعت 20و27دقیقه و 27 ثانیه روز پنج شنبه 1392 خدا هزاران بار شکرت به خاطر تموم لطف و کرمی که به ما ارزانی داشتی این دومین سالی که پسرمون کنارمونه و با ما کنار هفت سین میشینه. امسال موقع سال تحویل مهمون مامان جون بودیم دستشون درد نکنه حسابی زحمت کشیده بودند سفره هفت سین انداخته بودند که پرهام براشون تزیین کرد. شام هم پخته بودند مرغ درسته با خورشت خلال که خیلی خوشمزه بود . روز اول عید هم مهمون مادر بزرگ بابایی بودیم صبح اول به دیدن مادربزرگ من رفتیم بعدش خونه مادرجون رفتیم که تازه به خونه ی جدید اسباب کشی کردند و برای ناهار خونه ی مادر بزرگ بابایی رفتیم .شبم برای شام مهمون مادربزرگ من...
25 فروردين 1393

18 ماهگی

سلام سلام پسر گلم این ماه خبر هاش زیاد بود منم دو بخشش کردم اول اینکه ١٧فروردین واکسن ١٨ ماهگی رو با ١٧ روز تاخیر زدی ومن چقدر خیالم راحت شد و چه استرس بیخودی داشت چون یکم تب کردی خداروشکر به خیر گذشت اما..... اما از چند روز بعدش اخلاق و رفتارت عوض شد یکدفعه بدون دلیل شروع میکنی به گریه کردن بلند و یکسره حتی اب و شیرم نمی خوری توی خونه هم غرغرو شدی ومی خوای دائم بغل باشی .اشتهاتم دوباره کم شده البته اینم بگم که دوتا دندون کرسی با هم دارن بیرون میان و ایندفعه دوطرف لثه هات ورم کرده و درد داری حتی بستنی رو هم با اکراه میخوری معلومه خیلی درد میکشی وزن این ماه ١٠٧٠٠و قدت٨٤ بود بازم جای امیدواری هست که تلاش من بی ثمر نبوده اخه دنب...
25 فروردين 1393

17 ماهگی

    هورا ١٧ماهه شدنت مبارک یکماه مونده تا عید نوروز و با شروع این ماه  دوتا دندون جدید پیدا شد بله پرهام پسر عجول دندون اسیاب پنجم که باید اخر دوسالگی پیداش میشد رو در اورد دوتا دندونی که با رنگ ابی پیداست دندون های جدیده  وپس از چند شب سخت برای مامانی و البته بابایی که با جیغ شما خواب به چشمشون حروم میشد و ساعت چهار صبح برای اروم کردن شما بامبولی بومبا میبینن دندون نیش پایین هم پیدا شد و شما دوتا دندون سخت که واقعا برای بچه ها عذابه رو با هم در اوردین و به لطف این دندون ها ٢٠٠گرم از وزنت کم شده بود و شما ٩٨٠٠ شده بودی  امسال خونه تکونی با شما گل پسر چقدر خوبه من ...
25 اسفند 1392

16 ماهگی

١٦ماهگیت مبارک پسر گلم منوببخش که اینقدر دیر بهت تبریک میگم اخه این ماه یکم سرم شلوغ بود شما وروجک هم نمیزاری ازت عکس بگیرم برای همین اپ کردن وبلاگت به تاخیر افتاد این ماه کلی کار تازه یاد گرفتی عمو پورنگ وپهلون پنبه رو که میبینی بوبالا بومبا میکنی بگو مگو رو با سرت انجام میدی و دست میزنی   هنوز با بابایی میگی ابا شب ها بیدار میشی و گریه میکنی دندون های نیشت پیدا شده ولی هنوز بیرون نزده الان ١٤ دندون داری اینم کیک ١٦ ماهگیت خونه ی مامان جون جشن ماهگرد تولدت با تولد پدر جون با هم گرفته شد       بدون شرح ...
25 بهمن 1392

زمستان92

فصل سرد زمستون هم شروع شد این دومین زمستان زندگی توست تویی که گرما بخش زندگی مایی چراغ خانمان در سردترین شب های سال و بانمک ترین پسر روی زمین برای بلندتزین شب سال یلدا مبارک پسرکم امسال چهار شب یلدا رو جشن گرفتیم پنجشنه شب خونه ی مادر جون (مادر بزرگ مامانی )بودیم جمعه شب خونه ی مادر جون شما (مامان بابایی) که زحمت کشیده بودن اش جودرست کرده بودن و شنبه شب خونه ی مادر جون من (مامان مامانجون)ودر اخر یه شب هم خودمون یه جشن کوچیک برات گرفتیم که اینم عکس هاش بود . پرهام عزیز کسیکه با شیرین زبونی دلمون رو میبره و با ادا و اطوارش بهترین و شیرین ترین لحظه هارو برامون رقم میزنه ...
25 دی 1392

چهاردهمین ماه

ماه اخر پاییز هم از راه رسید با شروع شدن ماه اذر پرهام گلمون 14 ماهه شد .     شیطون بلای خونمون ،همه ی امید زندگی مون که  وجودش گرمی و شادی به همراه داره . پرهام گلی برات ماشینتو نخ بستم که دنبال خودت بکشی چرخ دستی هم داری که گاهی اونو میاری روی زمین میکشی ولی جالبترین کار این چند وقته اینه که جوراب بابایی رو برمی داری میچرخونی کلی هم ذوق میکنی کلا از چرخیدن خوشت میاد وقتی ماشین لباسشویی کار میکنه دربست جلوی اون نشستی. یا وقتی ماشینتو برمی گردونی با چرخش بازی میکنی شاید یک ربع ف...
25 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرهام جون می باشد