بدون عنوان
سوم بهمن سال 90 من و بابایی متوجه شدیم یه دونه مهمون کوچولو داریم با خوشحالی پیش دکتر اعتمادی فر رفتیم و اولین سونو گرافی رو انجام دادیم یه دایره کوچک سیاه پیدا بود ،اول اسفند توی سونوگرافی بعدی حسابی رشد کرده بودی اندازه ی شما8*16میلیمتر شده بود و قلبت اروم اروم میزد همه چیز نرمال و طبیعی بود . تو سه ماه اول شما کوچولو بودی مامانی رو زیاد اذیت نکردی ، تو ایام عید همهی فامیل فهمیدند که ما یه هدیه از طرف خدا داریم . 23 فروردین در سال 91 من اولین بار صدای قلب کوچکت را شنیدم و بیشتر احساس مامان بودن کردم . 24اردیبهشت یه بار دیگه سونو رفتم معلوم شد شما یه اقا پسر کاکل زری هستید . 30 ادیبهشت شما یه لگد محکم به مامانی زدید...
بدون عنوان
پرهام گل پسر مامان وبابا به دنیا اومد. اول مهر ساعت ٧:٣٠ صبح با عمل سزارین توی بیمارستان سینا به دنیا اومدی . ١/٧/٩١مطابق با ٢٢سپتامبر ٢٠٠١٢ میلادی و٥ذوالقعده ١٤٣٣ قمری . وزن شما موقع تولد ٣کیلوگرم و قدت٤٨سانتیمتر و دور سرت ٣٥سانتیمتر بود . وقتی شما رو به مامانی نشون دادند کلی ذوق کردم با این که صورتت خونی بود وپف داشت ولی بازم دوست داشتنی بودی اونقدر کوچولو بودی که میترسیدم بلندت کنم .اولین واکسن رو تو روز دوم به شما زدند از بیمارستان مرخص شدیم و اومدیم شهرضا دایی امیر و مهران وپدر جون توی خونه منتظر شما بودند عصری هم عمه جون مادرجون و حسین و مریم رو اوردند تا اونها هم شما رو ببینند شما رو حموم کردند کلی خوشگل شدی . با تول...
بدون عنوان
اقا پرهام ما توی دوماهگی هم خوب شیر میخوره هم غر میزنه ولی دل درد نداره خداروشکر پسر خوبی هستی کم خوابی شب دیر میخوابی صبح زودم بیدار میشی عصر ها بیشتر دوست داری بخوابی. وقتی باهات حرف میزنیم گوش میکنی و با چشم های سیاهت نگاهمون میکنی ابان ماه ماه خوبی بود تو این ماه بود که اولین بار بهمون خندیدی لبخند زیبای دوست داشتنی عاشق پستونکی با خوردنش راحت میخوابی ...
بدون عنوان
پرهام عزیزم سه ماهگی رو با واکسن شروع کردی دو ماه تموم که شدی برای چکاپ ماهیانه به بهداشت رفتیم وزنت 5800و قدت58سانتیمتر بود بعدش هم واکسن زدی که یکم گریه کردی بابایی پاهات رو گرفت شما هم چون صبح زود استامینوفن خورده بودی کم گریه کردی و زود خوابت برد. مندلواپس بودم بعدش تب نکنی که خدارو شکر تب نکردی ولی استامینوفنم که میخوردی نمی خوابیدی انگاری سرحال تر میشدی . یه مشکلی که داری اینه که به زمین حساسیت داری و میخوای همیشه توی بغل باشی .مامانی هم به یکدستی کار کردن عادت داری حتی وقتی اشپزی میکنه، شما هم با دقت به همه ی چیز نظارت میکنی . این روزا کلی بامزه شدی باهات حرف میزنیم و بازی میکنیم شعر بزی نشست تو ایون رو دوست داری عصر...
بدون عنوان
شب یلدا سه ماه پرهام گلمون تموم شد وارد چهار ماهگی شد این ماه ماه تغییر های زیادی بود اول چهار ماهگی با سعی برای غلتیدن و خنده های بدون دندون شیرین تر میشه روز به روز تلاشت بیشتر میشه و گل پسرمون با دیروزش کلی متفاوت تر اینم عکس شب یلدا با بابایی دست هاتو با چنان ولعی میخوری که همه با تعجب نگاهت میکننن ومیگن چی داره میخوره ؟ فقط عاشق اینی که برات حرف بزنن تو هم با اغون اغون و خنده های با نمک عکس العمل نشون بدی . صبح ها هم خاله شادونه و دست دستی رو نگاه میکنی و معلومه که خوشت میاد چون اون موقع غر نمیزنی . مهمونی که میریم از شلوغی بدت نمیاد و باهاشون همراهی میکنی دل همه رو بدست میاری . از وقتی که به دنیا اومدی گرد...
تولد بابایی
هجدهم دی ماه تولد بابایی بود و امسال شما هم حضور داشتی خیلی هم خوش گذشت . شما هم با بابایی عکس گرفتی اول ربیع الاولمصادف با 23 دی ماهشما موفق شدی به تنهایی غلت بزنی . می چرخی ولی بعدش گریه میکنی که بلندت کنیم سرگرمی شما همینه که بغلتی از یه جهتدیگه نگاه کنی .قبلا فقط خوابیده بودی ونگاه میکردی الان که سرتو میچرخونی همه چیز رو با تعجب نگاه میکنی. سرتو خیلی بامزه بالا میگیری ولی زود گریه میکنی امیدوارم خیلی زود بتونی کامل بچرخی و سینه خیز بری عزیزم ...