زمستان92
فصل سرد زمستون هم شروع شد این دومین زمستان زندگی توست تویی که گرما بخش زندگی مایی چراغ خانمان در سردترین شب های سال و بانمک ترین پسر روی زمین برای بلندتزین شب سال
یلدا مبارک پسرکم
امسال چهار شب یلدا رو جشن گرفتیم پنجشنه شب خونه ی مادر جون
(مادر بزرگ مامانی )بودیم جمعه شب خونه ی مادر جون شما (مامان بابایی) که زحمت کشیده بودن اش جودرست کرده بودن و شنبه شب خونه ی مادر جون من (مامان مامانجون)ودر اخر یه شب هم خودمون یه جشن کوچیک برات گرفتیم که اینم عکس هاش بود .
پرهام عزیز
کسیکه با شیرین زبونی دلمون رو میبره و با ادا و اطوارش بهترین و شیرین ترین لحظه هارو برامون رقم میزنه
کسی که پشت شیشه میایسته ابا ابا میکنه تا بابایی از سر کار بیادو از سرکولش بالا بره
کسی که یاد گرفته عقب عقب راه بره با احتیاط مواظب باشه به چیزی برخورد نکنه و زمین نخوره
وقتی دیگه هیچ وسیله ای نمونده که بهش سرک نکشیده باشه و پخش و پلا نکرده باشه کفش هاشو میاره که بپوشه و دد بره فضول خان خودش پاشو میزاره روی کفشش بعدم عصبانی میشه که چرا توی پام نمیره بیشتر فشار میاره
وقتی تلویزیون خاموشه عجیب ترین اتفاق توی خونه ی ماست چون دستشو میاره بالا و میگه اههههه بعدشم بدو بدو کنترل رو میاره میگه اششششش یعنی روشن کن نباید خاموش بمونه حتی نصفه شب چون چند شب پیش ساعت دو توی تاریکی کنترل رو پیدا کرده بودی و گذاشته بودی کف دست بابایی با اب دهان مبارک بیدارش کرده بودی که پاشو روشنش کن
صبح روز دوشنبه ١٦دیماه برف شروع به باریدن کرد و همه جا سفید پوش شد حالا جالب اینجاست که ما جمعه ی قبلش کلی راه به طرف سمیرم رفته بودیم که برف ببینیم .
بارش برف تافرداش ادامه داشت حیاط خونمون کلی خوشگل شد بابایی با اینکه نمی تونست راه بره ولی کنار حیاط یه ادم برفی کوچولو برای شما پسر شیطون بلا درست کرد
شما جای دماغش رو مناسب ندیدی و تغییرش دادی
دوباره نظرت عوض شد سرشم دوست نداشتی
بهتره دماغشتوی گردنش باشه
اصلا دماغ نمی خواد خودم میخورمش حیفه
روز بعدش که هوا افتابی شد توی زمین کنار خونه برای پرنده ها ارزن گذاشتیم تا بخورن
اینو هم اضافه کنم که چندروز بعدم یه برف حسابی دیگه اومد که من ترسیدم شمارو زیاد بیرون نگه دارم هوا سرده سرما میخوری جوجه مامان