مهرماه93
اندر وقایع بعد از تولد
6مهرماه برای گردش رفتیم اصفهان
توی خیابون شلوغ چهارباغ دستت رو نمی دادی و می خواستی خودت راه بری تازه برعکس مسیری که من و بابایی میرفتیم . باکلی کلنجار رفتن راضی شدی کنارمون باشی یه شلوار خوشگلم برات خریدیم که با پیرهن و سویشرت که بعدا خریداری شد ست کردیم
شام به مناسبت تولد شما رفتیم رستوران شب نشینی اونجا به خاطر حوض و فواره های ابش کلی ذوق کردی و هزار بار پرسیدی چیه؟
خانم مهربون گارسون برات صندلی غذا اورد تا راحت شام بخوری کباب فیله خوردیم تا شما راحت تر بخوری که تا چشمت به دور چین غذا افتاد اصلا کباب هارو بیخیال شدی و فقط ترشی کلم قرمز و چیپس خوردی بعدش به صورت نامحسوس یکمم برنج و کباب نوش جان کردی .
بعدشم رفتیم سیتی سنتر اونجا هر چی میدیدی میخواستی سر جاتم توی چرخ دستی ننشستی و توی خود سبدش بودی برات بسکوییت شیرین عسل برداشتم که تو عاشقشی همونجا باز کردی و یه دونه برداشتی شروع کردی به خوردن .دنت برات برداشتم میگفتی باز کن بخورم !
توی برگشتن توی ماشین خوابت برد و معلوم بود اونروز حسابی خسته شدی
شب عید قربان و روز عید هر دو شب عروسی دعوت داشتیم خداروشکر بهت خوش گذشت و اصلا اذیت نکردی برای بدرقه عروس و داماد هم از اتیش بازی و فشفشه ها خوشت اومده بود شب دوم کلی اتیش بازی کردن و شما سعی میکردی ببینی ولی اخرش خواب بهت غلبه کرد و بیهوش شدی
چند روزه خداروشکر یکم غذا خوردنت بهتر شده و ار روزه بودن در اومده حداقلش چیز هایی که دوست داری رو میخوری و عاشق میوه ای گاهی هم هوس شیر خوردن میکنی و کنار یخچال میگی شی تا با نی شیر بخوری
چندشبی هم وقتی بابایی کلمه ای رو تکرار میکنه تو هم میگی و تا ده رو میشمری هرجا کم میاری دو میگی یکم تو اعدادت نیست از دو شروع میشه .
اینم عکس های اصفهان
رستوران بناپتی اصفهان 24مهرماه
کلی از خوردن پیتزا لذت بردی نوش جونت گل پسر
اولین عکس پرسنلی پرهام جون
خواب های رنگی ببینی پسرکم