پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

پرهام جون

یه مسافرت عالی

1393/5/3 15:59
نویسنده : مامان پرهام
446 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پرهام عزیزم

اومدم تا خاطرات مسافرت به شمال کشور رو برات بنویسم اولین باری بود که دریا رو میدیدی قند عسلم

26تیرماه تصمیم گرفتیم بریم شمال سه نفری

صبح جمعه ساعت هفت از شهرضا راه افتادیم و ظهر کرج بودیم شما گل پسرس هم نصف راه رو خواب بودی .

ظهر اسارا ناهار خوردیم یه کلبه چوبی خوشگل کنار رودخونه خیلی خوب بود که میز و صندلی نبود و راحت نشستی موقع ناهارم طبق معمول با گوشی من فیلم میدیدی و منم غذات میدادم.

 

خداروشکر هوا عالی بود جاده هم خلوت عصر رسیدیم رامسر سوییت گرفتیم و رفتیم کنار ساحل اونجا کلی ذوق داشتی و برای خودت میگشتی اولین بار بود که دریا میدیدی یکم ترسیدی و حاظر نشدی دست به اب بزنی همش تو بغل بابایی کنار ساحل نشستی ولی توی پارک حسابی بدو بدو کردی .

شبم خسته بودی راحت خوابیدی صبح زود سرحال و شنگول بی حرص صبحونه خوردی و راه افتادیم به سمت تله کابین خداروشکر خلوت بود زود نوبتمون شد توی راه اروم نشسته بودی و بیرون رو تماشا میکردی .

اون بالا هم کلی پله نوردی کردی و خوشت اومده بود مخصوصا بام رامسر که ارتفاع زیادی داشت و بالای جنگل ها بود یه احساس ذوق و ترس داشتی .

 

 

 

یه ساعت کوهنوردی و جنگل نوردی و پله نوردی کردیم یکم بستی خوردیم و اومدیم پایین توی مجتمع های خریدش چرخیدیم و رفتیم کنار ساحل پرهام گلی ما اولین بار می خواست شنا کنه اول بالباس کنار شن ها ایستادی تا موج به پاهات بخوره دیدی خوشت اومد

نشستی دستی به اب زدی و ماسه هارو لمس کردی بازم خوشت اومد

یدفعه توی ماسه ها نشستی منم لباس هاتو در اوردم و بابابایی رفتید شنا دوست نداشتی تنها توی اب بمونی وبه بابایی میچسبیدی یکم اب بازی کردی بعدش دوش صحرایی گرفتی و رفتیم رستوران تا ناهار بخوریم اونجا هم به لطف موبایل یکم کته کباب خوردی با گوجه چون فقط میگفتی گوجه بده.

بعد از صرف ناهار به سمت جواهر ده حرکت کردیم یه جاده باریک و باصفا پر از درخت و ابشار واقعا جواهری توی دل کوهه

اونجا خونه گرفتیم رفتیم ده نوردی ابشار خوشگلشو دیدیم مردم روستا خانم هایی که کنار راه نون میپختند و به مسافر ها میفروختند روستاشون توی شیب کوه بود ووقتی میخواستی ده رو ببینی باید سربالایی های تند و شیب دار رو بالا بری و پرهام به بغل کلی ورزش کردیم .چون مسافر زیاد بود ماشین زیاد میومد نمی شد بزاریم خودت راه بیایی ماشین ها تو سربالایی ها با سرعت میومدند.

بابایی هم دید هوا خنکه منقل و ذغال هم هست صدای ابشار هم میاد ازروبروی خونه هم رودخونه رد میشه هوس کباب کرد همونجا گوشت گرفت و کباب درست کرد شما هم کلی ذوق میکردی و خوشحال بودی همونجا هم کباب می خوردی.

شب همونجا خوابیدیم و صبح به سمت انزلی راه افتادیم توی راه مه بود و صبح زود چندتا عکس خوشگل ازت گرفتیم .

 

 

لاهیجان وایسادیم کلوچه گردویی نوشین گرفیم هم برای خودمون هم سوغت برای مادرجون و مامان جون .

ظهر رسیدیم انزلی ناهار خوردیم و یه سوییت خوشگل و بزرگ گرفتیم رو به دریا یکم استراحت کردیم و اماده شدیم برای شنا پرهام گلی هم دیگه ترسش از اب ریخت و اومد کنار ساحل کلی اردک اونجا بود که بهشون غذا میدادیم و دورمون جمع میشدند شما هم وسطشون میدویدی و ذوق میکردی.

یکم شنا کردی برگشتیم به اتاقمون یه دوش گرفتی و یکم غذا خوردی رفتیم داخل شهر انزلی یکم خیابون گردی کردیم و رفتیم بازار ماهی اردک ماهی گرفتیم اوردیم تا شب ماهی پلو بخوریم شما پسر خوب هم دوست داشتی نوش جونت .

صبح رفتیم پارک انزلی فقط ما سه نفر توی پارک بودیم هوا هم عالی بود کلی اونجا برای خودت چرخیدی یکم عکس گرفتیم

 

و دوباره رفتیم بازار ماهی ایندفعه اردک ماهی و ماهی سفید گرفتیم و بازم ظهر ماهی خوردیم از فرصت کنار دریا و ماهی تازه نهایت استفاده رو کردیم .

عصر بابایی برای شما یدونه قایق بادی گرفت که باهاش شنا کنی خیلی دوستش داشتی و نزدیک یک ساعت باهاش توی اب بودی

 

 

بعدشم به اردک ها غذا دادی ماسه بازی کردی 

اینجا چرکولک مامانی کلوچه خوردی

 

بابایی سوار جت اسکی شد بعدشم نزدیک ساحل شما باهاش عکس گرفتی

بعد از دوش گرفتن پرهام پسر راهی بازار های انزلی شدیم که اونجا حاظر نبودی دستتو بگیریم خودت هم دست به وسایل مردم میزدی وارد مغازه ها میشدی اصلا هم حواست نبود که ما هستیم یا نه هیچ ترسی ازگم شدن نداشتی با این احوالات زود برگشتیم خونه و ترجیح دادیم کنار ساحل باشیم شما اونجا ازاد برا خودت بچرخی .

شبم کنار ساحل بودیم و با همدیگه ماسه بازی کردیم

بعدشم شام خوردیم پرهام جون از شدت خستگی راحت خوابید .به خاطر رطوبت هوا موهات حالت دار شده بود هپلی میشدی .صبح زودم به طرف اصفهان حرکت کردیم و از جاده رشت قزوین برگشتیم اومدیم رودبار زیتون خریدیم و کنار توربین های بادی عکس گرفتیم .

ساوه ناهار خوردیم وشش عصر هم توی خونه بودیم .

مسافرت ما به پایان رسید .

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

الهه مامان امير محمد
27 مرداد 93 13:54
سلام برهام جونم. هميشه به مسافرت. خدا را شكر كه بهتون خوش گذشته. دست ماماني هم درد نكنه كه عكسهايي به اين خوشگلي گرفته. ممنون الی جون رسیدن بخیر
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرهام جون می باشد