یکماه مانده تا تولد
سلام قند وعسل مامانی
23ماهگیت مبارک عشقم
این ماه با کلی اتفاق های خوب شروع شد .
اولیش این بود که پسر گلمون از شیر مامانیش جدا شد و شب ها خودش لا لا میکنه .
دومیش سالگرد ازدواج من و بابایی هست که دوم شهریوره
و سومیش اینه که شما با پوشک کم کم داری خداحافظی میکنی
چهارشنبه 29مرداد مامانی اخرین شیر رو به شما داد وپنج شنبه ظهر که میخواستی بخوابی و اومدی روی پای من بهت گفتم که می می کثیف شده و خوب نیست فورا نگاهش کردی و پاشدی بعض کردی یه گوشه ایستادی اخی مامانی دلم برات خیلی سوخت اینقدر مظلوم شده بودی بعدشم یکم باهم بازی کردیم وشما خسته شدی اومدی بغل من خوابیدی شبشم رفتیم ماشین سواری و توی ماشین خوابت برد .
ولی شب های بعد که هنوزم ادامه داره اولش خودت میری توی رخت خوابت می خوابی بعد با گریه و اوقات تلخ وچشم های بسته عصبانی میشی که چرا اینجوری باید بخوابی اخر سر هم با گریه خوابت میبره شبها یک تا دوساعت طول میکشه تا بخوابی ظهر ها هم همینطور
دیشب خودت تلویزیون رو خاموش کردی ورفتی خوابیدی بازم خوابت نبرد با گریه تو بغل بابایی اروم شدی و خوابیدی.
گوش شیطون کر از وقتی شیر نمیخوری یکم فقط یکم غذا خوردنت بهتر شده و بیشتر میل به غذا نشون میدی حداقل وقتی میز غذا یا سفره رو میبینی میایی و کنارمون میشینی قبلا میومدی برای خرابکاری کردم و با قاشق غذا هارو به هم ریختن الان در حین همین کار یکم هم غذا میخوری که این خودش کلی پیشرفت حساب میشه
خوب حالا بریم سراغ جشن ماهگرد اقا پرهام و کیک سه مناسبتی
بابایی برای شما یه کیک خوشگل خرید تا با یه تیر دو نشون زده باشه هم اخرین کیک ماهگرد شماست و کیک بعدی کیک تولدته و هم کیک سالگرد ازدواجمون بماند که شما از کاکائو ای رنده شده روی کیک خوشتون اومد و نگذاشتی ازت عکس درست و حسابی بگیرم اینم عکس های چرکولک مامان
این کیک ماهگرد گل پسره