پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

پرهام جون

اتفاقات بعد از تولد

1392/8/15 14:50
نویسنده : مامان پرهام
213 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم بعد از تولدت کلی کارهای جدید اتفاق افتادند بلند میشی میایستی و سه تا چهار قدم راه میری به قول بابایی خنده داره و بامزه مثل پنگوئن بعدشم میافتی و چهاردست و پا ادامه میدی .قلب

باهامون حرف میزنی با زبون خودت انتظار داری بهت جواب هم بدیم منتظر

پنج شنبه 4مهر دوتا دندون اسیاب بالا از لثه بیرون زده بودند و پسرمون صاحب ده تا دندون شد پایینی ها هم در شرف در اومدن هستند هشتا  جلو دهنت داری و دوتا اسیاب اون عقب نیشخند

منتظری سفره روی زمین پهن بشه تا بری وسطش بشینی مخلفاتشو بهم بریزی وقتی هم سر میز میشینیم دستهاتو لب میز میگیری و گریه کنان میخوای که بغلت کنیم تا بازم شیطونی کنی روی صندلی خودت هم نمیشینی کلا منو بابایی از ناهارخوردن با هم توی ساعاتی که شما پسر گل بیداری محرومیم .

وقتی بابایی لباس میپوشه تا به سرکار بره به شلوارش اویزنی و تا بغلت نکنه پشت سر هم بابا بابا میگی وقتی هم بغل میشی با من بای بای میکنی .بای بای

 

25مهرماه روز خوبی نبود مامانی ،داشتیم با هم دیگه ناهار میخوردیم که بابایی زنگ زد و گفت از نردبون افتاده و پاش درد میکنه حالا اومده بیمارستان میخواست ما نگرانش نشیم و اگه میتونیم بریم اونجا شما توی ماشین پیش زن عمو و مریم جون موندی و من رفتم بابایی رو دیدم که پاشو اتل کردن و زخمشو بخیه تازه فهمیدم که چقدر خدا دوستمون داشته و بابایی رو برامون نگه داشته شب بابایی برگشت پیشمون و همون شب شما با چهاردست و پا رفتن خداحافظی کردی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان مهساجون و معین جون
28 مهر 92 17:15
ای جانم پرهام جون کارای معین منم
کم وبیش عین پرهام جونه
بخصوص بهم ریختن سفره وآویزون شدن به باباش


عزیزم متاسفانه وبتون رو نگذاشته بودید خیلی خوشحال شدیم که بهمون سر زدید ممنون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرهام جون می باشد