بدون عنوان
خدایا هزاران بار شکرت را به جا می اورم به خاطر لطفت
نعمت مادر شدن
تا با بوسیدن کودکم تمام لذت ها را بچشم
طعم دلچسب بهشت
هفت ماه گذشت چه زود هم گذشت هر روزش برای من تغییر بود هر صبحش حرکتی ،صدایی نو
تویی که بود و نبود و هستی زندگی منی امیدم، همدم روزها و شب هایم، تو به زندگی ام روح دوباره بخشیدی .
هر روزت با دیروزت کلی متفاوت میشوی لبخند های شیرینت ،دست های کوچکت وقتی سعی میکنی از من بالا بروی ،دندان های تیزت وقتی انگشتم را به زور گاز میگیری ،زبان کوچکت که هنوز وسایل خانه را مزمزه میکند
پایه ی مبل ها ، میله ای استیل صندلی اشپزخانه،دسته ی گرم کن گاز وبدتر از همه سرامیک هاست که از دست تو در امان نیست همه را میچشی فقط یک لیس کوچک .
گلدان ها را هم شناخته ای انها که کوتاه تر بودند به پشت میز تلویزیون رفته اند ولی بزرگتر ها هنوز تو خطرند .
دور وسایل پر خطر بالش گذاشتم وبه روی میز تلویزیون ،جلوی ویترین چون شیشه هاش خیلی خطرناکند .
دستت رو به بالش ها میگیری بلند میشی ولی بعدش خسته میشی میخوری زمین .عاشق جاروبرقی هستی وقتی جارو میکشم سیمش رو محکم تو دستت میگیری دنبالش چهاردست و پا میری .
اینم عکس هات